سلامی دوباره...

فقط میتونم بگم... خدایاا ..

......

.

حلالم کنید واسه هر حرفی که دل کسی رو شکوندم..

...

سلامی دوباره......

 

 کاش می شد بروم

ساز دلی را امروز       

پیش یڪ سازگر چیره

 سفارش بدهم   

و بگویم استاد      

تاری از بهردلم میخواهم

هر صدایی بدهد،         

             هر چه باشد،              

                            تــــــــــنها،

                                     

                           کوک دائم باشد"

سلامی دوباره......

  قاصدک‌ها رابه قصد رسیدن به دست‌هایت به دست باد می‌سپارم تا جایی میان ازدحام این شهر تو را پیدا کنند و غمِ خرداد‌های بی تو را برایت بگویند قاصدک‌ها را به قصد رسیدن به دست‌هایت به دست باد می‌سپارم تا بهاری را برایت توصیف کنند که بدون تو به زمستان شبیه شد که برایت بگویند من و بهار من و تمام اینِ خردادهای منتظر چشم به راهت می‌مانیم تا کنارِ تو دوباره تابستان را در آغوش بگیریم.   سلامی دوباره......ادامه مطلب

  خداے مـن....ایـن روزها بیشتـر حواسـت بـه مـن باشـد مـی گوینـد بزرگتریـن شڪست ، از دسـت دادن ایمـان اسـت... حواسـت باشـد ڪه مـن شڪست نخـوردم مـن تـو را همیشـه بـه نـام قاضـی الحـاجـات میخوانـم هـر چنـد اگـر همـه ے التمـاسهایـم را نادیـده بگیـرے تـو را ارحـم الراحمیـن میدانـم حتـی اگـر بـر مـن سخـت بگیـرے تـو هنـوز همـان خدایـی ڪه مـن امیـدم بـه توسـت برایـم امـن یجیـب بخـوان تـا آرام شـود ایـن مضطـر دلـم.. سلامی دوباره......ادامه مطلب

 

تو بگو دل ! که به آهنگ دلت ساز کنم

تو بگو عشق ! که من عاشقی آغاز کنم

تو بگو راز ! که من بشکنم این قفل سکوت

سرصحبت ! به تو ای محرم دل باز کنم

تو بگو ماه ! که من« ماه »بگیرم از شب

پیش تو ! دلبر من به آسمان ناز کنم

تو بگو غم ! که من از درد سر ریز پرم

از کدامین غم دل ! آگه این راز کنم

تو بگو شوق ! که من پر بکشم به سوی تو

هر کجا هست دلت ! سوی تو پرواز کنم

سلامی دوباره......

گاه مثل غزلی تازه که ناگاه بیاید

یک نفر کاش که با خستگی ام راه بیاید

چشم دارم به نگاهی و به راهی که تو باشی

شب قدم میزنم از شوق اگر ماه بیاید

عشق دارد ؛ سر دیوانگی و عقل ندارد

یک نفر کاش در این مسئله کوتاه بیاید

اخم کن تا غزلی تازه بیاید به سراغم

شعر با اخم تو اشکی است که ناگاه بیاید

باز هم فاصله افتاده میان من و راهم

یک نفر کاش در این فاصله از راه بیاید

سلامی دوباره......

 

جُنـــون یَعنی کَسی دَر شَهــــرِ خود سَر می کُنــَــد

امــــــا

دِلَش دَر کوچـــه هایِ شَهــــرِ مَشهــَــــد ماندِه

آواره......

 

سلامی دوباره......

چقدر خاطره‌ی ناتمام دارم من...

که اسم تک تکشان حکمت است و تقدیر است...

 

سلامی دوباره......